- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
آب زنــیــد راه را آب حـــیــات آمــده کـوثـر کـوثـر نـبی، عـلی صفات آمده دیدۀ جهل کور شد زآنکه عقیله میرسد جاه و جلال مصطفی، مُلکت و مال فاطمه چشمۀ نوش مرتضی، آب زلال فاطمه دامن پاک وحی جز وحی گهر نیاورد نیّـرۀ نبی به جز شمـس و قـمر نیاورد چه زینبی که عرش را سریر خویش میکند چه زینبی که صبر را اسیر خویش میکند حُبّ علی است در دلش خلیل اگر خلیل شد مریم اگر عفیفه شد، به فاطمه دخیل شد عـقل به زانـو آمد از درایتی که داشته لال شده زبان از آن فصاحتی که داشته به دستهای او اگر طناب گیر کرده است شمر کجا، عقیله را حسین اسیر کرده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
چه کسی مثـل تو آنـقـدر اُبهّـت دارد!؟ با خدایت چه کسی این همه اُلفت دارد!؟ هـمـچـو کـعـبه حـرمت نیز قــداسـت دارد خـونـمان ریخته با عـشق شما در فکّه تا ابـد هـست به دامـان سـتـم این لـکّـه مثل عـباسِ عـلی، شیعه شجاعت دارد شـرّشان یکـسره کـم میشود اِنـشاءالله شهـرشان پُـر ز عَلَم میشود اِنـشاءالله بنـویـسـید که این قـصه حـقـیـقت دارد تو به عـشاق عـلی روشـنی قـبر شدی جبلُالرَّحمِه که بودی جبل الصبر شدی بـه گـدای تــو خــداونـد مـحـبـت دارد شرفالشمس علی، ماه ثناگستر توست کهکشان هم که خودش گوشهای از محور توست شجره نامهات ای سَرو چه شوکت دارد آفـریـدند تو را رحـمت بـی حـد بـاشی علی و فـاطمه، اصلا خود احمد باشی به وجـود تو خـداونـد تـو عـادت دارد ما که یک لحظه نکردیم در اوصاف تو شک هرکسی نیست مرید تو و حیدر به درک کعـبه خـیلی به ضریح تو ارادت دارد در رسیدن به خدا شد حرمت قبلهترین سرزمـین تو بلاخـیز ترین جای زمـین با غـلامـان شـمـا طـرح رفـاقـت دارد تو بزرگی تو عظیمی تو جلیل القدری تو که بالاتر از افـلاک و شکوه بدری هرچه گفتند در اوصاف تو صحت دارد نفست گرم که با خـطبه قـیامت کردی آن چهل روز چه مردانه امامت کردی هـنـر تـوست اگـر کـوه صـلابت دارد حیف شد در همۀ کوفه کسی مرد نبود هیچکس با تو در آن شهر هماورد نبود غضب چشم تو واللهه که وحشت دارد بـخـت با قـافـلـۀ خـسـتـۀ تـو یـار نبـود حق تو این هـمه نامـردی و آزار نبود بـخـدا ایـن هــمـه آزار قــبـاحـت دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
پیداست از عفاف تو معصوم بودنت از عـزّت مـدام تـو مـخـدوم بـودنـت هـسـتی پـناه شیـعـه و آزادگـان دهـر در اوج بیپـنـاهی و مظـلـوم بـودنت ای انـعـکـاسِ طلعـتِ تـابـانِ پـنج تن ای بازتابِ عـصمت و ایـمان پنج تن ای مظهر شهامت و از خودگذشتگی یک عمر، بیقرار و پریشان پنج تن بـاران بیامـان حـیـا از تو میچکـید یک عمر در محله کسی روی تو ندید هـمـسایهای نـدیـد کـسی بین خـانـهها گوید دمی طـنـین صدای تو را شنـید جانم فـدای ستر جـمـیل و حجـاب تو اصلا حـسابِ غـیر کجا و حساب تو تا روز حشر هم که بخوانند سیرهات مخـتـومـه ناپـذیـر بود این کـتـاب تو شب ها زمان سیر و سفـرنامۀ تو شد هر شب، به وقت نافله هنگامۀ تو شد آری حسین گفت « ز یادت مبر مرا « دلدادگی محـض به حق، جامۀ تو شد آئـیـنهای تو فـاطمه را پیـش چـشم ما کـردی دفــاع، از عَـلـَم حـجّـت خــدا او بر غدیر گشت مدافع به خون خویش گـشـتی تو هم مـبـلّـغ پـیـغـام کـربـلا مـرآت کـبـریـا شـدنـت در بـر یـزیـد بـنـد دل از دل هـمـۀ روبههان بـریـد مثل پیـامبر که سخـنران شدی، شدند لرزان ز صولت تو پـلـیدان شبیه بید مات است دیدۀ تو به روی حسین و بس پرواز میکنی تو به سوی حسین و بس شرطت به ضمن عقد بُوَد حول این کلام هستم همیشه خادم کوی حسین و بس روح خوشی به خانۀ زهرا دمیده است باران اشتیاق ز پلکـش چکـیـده است مولای مان علی شده لایوصَف از شعف گـویا صـدای آمـدن نـورسـیـده اسـت یکپارچه جواهری، ای بر پدر، نگین سر تا به پات لوءلوء و پا تا سرت ثمین خوشبو شبیه فاطمه، خوش رو چو مجتبی مـحـبـوبـۀ اهـالـی ِافـلاک در زمـیـن ” زینب ” گذاشت نام تو را آفریدگار ای آنکه شد مـعـلـم عـلـم تو کـردگار هستی شجاع، مثل حسینت که شد شهید ای قـدرت کـلام تو مانـنـد ذوالـفـقـار ای زینت عـلـی، ثـمـر جان فـاطـمی مـحــبـوبـۀ هـمـیـشـگـی آل هـاشـمـی فرقی که نیست، بر حسنین است یا به تو باران اشک، چون تو به آنها ملازمی ای آیـت و مــفــسـر قــرآن کــربــلا ای قـبـلـه گـاه دیـدۀ حــیـران کـربـلا ناموس شیـعـیـان شده حالا حـریم تو آنـجـاسـت قـتـلـگـاه مـریـدان کـربـلا مسـکـین صـادقـی به در خانۀ عـلـی از او طلب نمـود طـعـام و غـذا ولی چـیزی نبود خـانـۀ شان غیر سهم تو گفتی به صوت فاطمیات؛ خوش نوا، جلی مادر بده تو سهم مرا دست آن فـقـیر طاقـت ندارم اینکه ببـیـنم ورا حـقـیر ما هم گرفـتهایم دو دستان خـویش را پیش تو کاسه وار… الا بضعةالامیر! تک تک قلوب ما هـمه بانو برای تو یک یک کنار هم سر ما فرش پای تو ما هیچ، هر چه هست بُوَد مال اهلبیت ای خواهر حسین، بهشت است جای تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
دوبـاره سایۀ حـق روی مردم افتاده تـو آمـدی و زبـان از تـکـلّـم افـتـاده بعید نیست که آدم به شوق پابـوست به دام وسـوسه انگـیـز گـنـدم افـتاده میان روی تو و ماه آسمان عمریست جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده کـنار جزر و مد خـندههای دلچسبت به جان حضرت دریـا تـلاطم افتاده چو جان به سینه تورا می فشارد ارباب و به گـونههـاش دو چـال تبـسّـم افتاده غـبار چـادر خود را تکـان بده بانو که کـائـنـات به فـکـر تـیـمّـم افـتـاده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خـدا به کوثر خود کـوثری عطا کرده برای مَظهـر حق مُظهـری عطا کرده علی است مَظهر حق مُظهرش شده زینب برای شیر عـرب گـوهری عطا کرده مـقـربـــان الــهــی گــدای درگــاهـش خـدا به خـیل ملک دلـبری عطا کرده به خـنده، باز شده غـنچـۀ لـبان حـسن که حق به شاه کرم خواهری عطا کرده حـسـیـن آمـده قـنـداقـه را بـغـل گـیـرد خدا به خـون خـدا لشگـری عطا کرده دخیل یک نخی از معجـرش پیـمبرها فـقـیـر یک نظـرش میشـوند اکـبـرها چه دختری که سرا پا جمال فاطمه است علیمه است و فهیمه، مثال فاطمه است دوباره دختر خیرالبشر دلش شاد است به یمن مقدم او خوب، حال فاطمه است حقیقتی است که دختر به مادرش برود چقدر چهرۀ او چون جمال فاطمه است که هست؟ سبـط نـبی زینت دل حـیدر که هست؟ دختر نیکو خصال فاطمه است به شام و کربوبلا طرز خطبهخوانی او نـشان دهـنـدۀ اوج جـلال فـاطمه است بــیـان کـنـنـدۀ قــرآن، مُـفـســر آیــات بـگـیـر دست مـرا ای عـقـیـلـۀ سادات نبی است زینت هستی و زینتش کوثر علی است زینت عرش و تو زینت حیدر تمام عـلت خلقت اگر چه فـاطمه است تویی به حضرت ریحانه برترین دختر تو آمـدی که تجلّی کـند صبـوری حق به بحر عصمت و بحر حیا شدی گوهر رسیدهای که ببخـشد خدا به "العفوت" حــسـیـنـیـان گـنـهکـار را دم مـحـشـر حسین فلک نجات است و کشتی ایمان برای کـشـتی حـق ناخـدایی و لـنـگـر بـدون هیچ مـعـلـم تو عـالـمـه هـسـتی پـناهـگـاه ولایت چـو فـاطـمـه هـسـتی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
از « غلام» خانهاش « مولا» اگر یادی کند از محالات است « بنده» میل آزادی کند رونق سائل یقینا در سماجت کردن است سائل درمانـده حق دارد که فـریادی کند شیعـۀ زهـرا و حـیـدر بهـتـرین امت اند وعدۀ کوثر خدا از عرش اعلی داده است زینب کبری که نه، زهرا به زهرا داده است سـالـهـا در سـایـۀ الـطـاف او آســودهایـم به پدر باشد هـمیـشه دخـتـران تاج سرند از بـرادرها بـپرسی بیقـرار خـواهـرند مثل او شاه نـجـف دیگـر ندارد دخـتری مدح او را با غزل با مثـنوی باید سرود نذر او صد مثـنوی معـنوی بایـد سـرود «آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است هر دل آشفتهای که غرق در تاب و تب است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
جـرم من را نـنویسید که ساغـر زدهام بـنـویـسیـد که امشب دو بـرابـر زدهام شصت و نه بار ز میخانه جواب آمده است در عریضه نـنوشتم که دوا میخواهم نان من کم شده یا آب و هوا میخواهم شصت و نه قطره اشکم که چکیدم امشب آن خـدایی که ازل پایه پـیونـد گذاشت گریه را مرحـلـۀ آخر لبـخـند گـذاشت خـواسـت جــام اسـد الله لـبـالـب بـاشـد زینت زینت دنیا چه کسی غیر تو بود سورۀ کوثر مولا چه کسی غیر تو بود تو خدیجه شدهای نه تو پیـمـبر شدهای شأنت این بود برای پـدرت نـاز کـنی با هـمان دیـده بسته سخـن آغـاز کـنی قبلهای نیست تو را غیر دو ابروی حسین کم نوشتم اگر از تو قلمم محرم نیست کم نوشتم ولی از لطف نوشتی کم نیست آدم آن است که از عشق تو دیوانه شود کـمـرت پیـش کـسی خـم نـشد الا، الله پنج خورشید به دور تو بگردند ای ماه پنـج تـن دور سر تو صـدقـه گـردانـند خطبههایت سنـدی بود که دریـا بودی فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی شب میـلاد تو چـشم من اگـر تَـر بوده ای کـه پـیـغــامـبـر واقـعــۀ دردی تـو زن ولی مردتر از مردتر از مردی تو گرگهـا پـیـرهـن یـوسفـتـان را بـردنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
نماز عـشق به پا میکـنم به نام حسین به نای سیـنه نـوا میکنم به نام حسین به نـام دلـبـرت اذن دخـول مـیگـیـرم طواف کوی تو را میکنم به نام حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
آیـهای از طـرف جـنّـت الاعـلـی آمـد هر مـلک سـوی زمین بهـر تماشا آمد غـنچـۀ خـنـده به روی لـب زهـرا آمد مژده، ای اهل زمین زینب کبری آمد اشک شوق علی و ذوق نبی دیدنی است شب، شبِ رحمت حق است، شبی دیدنی است میکـده از سر شوق است مرتب گشته ساغر از کوثر ناب است لـبالب گشته گوش کن؛ ذکر لب فاطمه زینب گشته ملک از عطر نفس هاش مقـرب گشته فـاطمه شاد که باشد همه عـالـم شادند بـاغ های دو جهـان از نفـسـش آبـادند زینب از نسل خدیجه است، شرافت دارد هـیبـتـش فاطمی و رتبۀ عصمت دارد نـزد ما خـاک قـدم هـاش قـداست دارد در دل سینه زنان، تخت حکومت دارد تا قیامت همه محتاج و حقیرش هستیم پیرو مکتب و در خط و مسیرش هستیم راهِ بیزینب کبری به خدا بیراهه است سالک خالیِ از معرفـتش گمراه است بیسبب نیست که گفتند امین الله است سـرّ أب بوده و از سرّ سما آگـاه است حافـظ و محـرم اسرار امـامت، زینب صاحب حکمت و دریای بصیرت، زینب خطبهاش مثل علی، فن بیانش غوغاست صاحب علم لدنی است شبیه زهراست نائب فـاطمه در واقـعـۀ عـاشـوراست یک تـنـه آیـنـۀ پنج تن اهـل کـسـاست گرچه گـفـتـنـد به او عـابـدۀ آل عـلـی کل عمرش همه جا بود به دنبال ولی در صف اول هر معرکه حاضر بودن کوه غـم، کوه بلا دیـدن و شاکـر بودن کم نیاوردن و جنگـیدن و صابر بودن همه جا در پی تعـظـیـم شعـائـر بودن زینب است و همه محتاج به نورانیتش جـمـع هـا والـه و دلـدادۀ وحـدانـیـتـش ما نمردیم کسی صحبت غـارت بکـند ما نـمـردیم کـسی بـاز خـبـاثـت بکـنـد داعشی سمت حرم قصد عزیمت بکند یا که در خواب اگر فکر جسارت بکند سر آن نطفه حرام از رگ گردن بزنیم تا بـدانـند هـمـه عـبـد سـرای حـسنـیـم همه هستـیم گـدای حـرمت بیبی جان هـمـۀ ما به فـدای حـرمت بیبی جـان ما کجا؛ کرب و بلای حرمت بیبی جان خوش به حال شهدای حرمت بیبی جان دور ماندیم رفیقان... سرمان رفت کلاه رانده از سوی بهشتیم و پی بـذر گـناه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
هرکس که در این میکده نوکر شده باشد ننگ است که دلواپس محشر شده باشد بیساغر و می مست شود در همۀ عمر با یار اگر عمر کسی سر شده باشد من معتقدم خوب تر از مرغ بهشت است هر کس که درین بام کبوتر شده باشد این چشم طمع داشتن ما فقرا هست زیر سر لطفی که مکـرر شده باشد دنـیـا و قـیـامـت گــرۀ کـور نــدارد هر مرد و زنی سائل این در شده باشد حاجت نگرفتن ز خداوند زیان است روزی که علی صاحب دختر شده باشد جن و مـلـک و انـس شد آوارۀ زیـنب عـالـم هـمـه پــروانـۀ گـهـوارۀ زیـنـب عشق حسنین و علی و فاطمه زینب هم مومنه هم عارفه هم عالمه زینب از روز ازل دشمن هر ضد ولایت تا روز ابد بانـوی بـیواهـمه زینب هر جا برود ظلم فراری است از آنجا داده است به هر غائلهای خاتمه زینب مُردند حـسودان و ندیدند شکـستـش شد خلـق حـمـاسه هـنـر دائمِ زیـنب از منـظـر آنانکه رسیـدنـد به جایی صاحب نفس آن است که شد خادمِ زینب در مذهب عشاق محال است بمیرد آن کس که شب و روز کند زمزمه زینب خـوبان همگی شاعر و مداح حـریمش کرده است قـیامت نفـس گـرم سلیـمش ای ماه شب حیدر و هم صحبت زهرا ای وارث صبر علی و عفّت زهرا هم مریمی هم آسیه هم هاجر و حوا تو زینبی و معجـزۀ حضرت زهرا جز فاطمه کس لایق بر مادریات نیست اثـبات شده بار دگر عـصمت زهرا شد دار و ندارت همگی خرج امامت حقّا که تویی حـاصل تربـیت زهـرا بـیچـاره شد از طاقـت تو نسل امیه در روح بـلـنـد تو بود هـمّت زهـرا در مکتب تو یاد گرفته است محبّت هرکس که مسلمان شده با زحمت زهرا هر کس شده شیدای حسین، عاشق حیدر گشته است نمک گیر شما دختر و مادر فردوس کجا، حال و هوای حرم تو دیوانه کـننده است صفـای حـرم تو هم بوی نجـف آید و هم بـوی مدینه هم بوی حسین از همه جای حرم تو چیزی نشود کـم ز مقـام تو اگر که مـا را بـنـویـسـنـد گـدای حــرم تــو ای عمۀ سادات! من از دست زمانه دلگـیـرم و مـحـتـاج هـوای حرم تو باید که بسوزیم درین آتش حـسرت ما که نـشـدیـم از شـهـدای حـرم تو ای وای ازین نفس ازین بیسر و پایی ای وای نــمـردیـم بـرای حــرم تـو کن قـسمت مان حال و هـوای شهدا را لبـریـز کن از شوق شهـادت دل ما را تو زینـبی و شـمع شبـستان حسیـنی از عالم ذر بیسـر و سامان حسینی زهـرا سپـر جـان عـلـی بود همیشه تو نایـب زهـرا، سپـر جـان حسینی هرکس که حسینی است، نمک گیر وفایت تو واسـطـۀ لطـف فـراوان حـسیـنی در مدح تو این بس ز ازل تا ابد الدهر سر سلـسلـه حـلـقـۀ یـاران حـسیـنی لبخـنـد زدی وقت ولادت به بـرادر شد بر همه اثبات که حیران حسینی از موقع میلاد سرت گرم حسین است هر لحظه تو دلواپس هجران حسینی ای کـاش نمیدیـد دو چـشـمـان تر تو شـد نـیـزه نـشیـن سایۀ بـالای سـر تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
نــازم قـــدم نــایــبــة الــزهـــرا را مــاه حـــرم انــســیــة الــحــورا را مـیـلاد شـریکـة الحـسین آمده است تـعـظـیـم، امــام بـعـد عـاشــورا را ************** سـرمـایـۀ آل مـصـطـفـایـی، زیـنب آرامـش جـان مـرتـضـایـی، زیـنب هم کوثرِ زهرایی و هم عشق حسین تو یک تـنه لـشگـر خـدایـی، زینب ************** ما ریـزه خـورِ قـدیـم زیـنب هستـیم جـزو سـپـه عـظـیـم زیـنب هستـیـم شیعـه است مدافـع حـرم، با جانـش ما جان به کـف حـریم زینب هستیم ************** ای شیعـه به اقـتـدار زینب صلوات هر روز به روزگار زینب صلوات با اوست که دل در انتظار مهدیست بفـرست به افـتخـار زیـنب صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
اوصاف ذوالجلال دمادم مشخص است توحید ناب در همه عالم مشخص است بیت الـنبی که مرکز اسماء کـبریاست یک یک در آن عشیرۀ خاتم مشخص است از بـعـد پـنـج تـن، بـه خـداونـدیِ خـدا تفسیر گوی سورۀ مریم مشخص است در حرفِ صادِ سوره، ببین صبرِ زینبی سرتاسرِ مصیبت اعظم مشخص است از یک نگـاهِ سِـرّیِ خواهـر، برادری تا روز حشر، خیمه و پرچم مشخص است تا چـشم، کـار می کـند از خـانۀ عـلـی تا نینوا صفوف منـظـم مشخص است مـژده بـده، عـقـیـلـۀ آل عــلـی رسـیـد آئـیـنـۀ جـمـال و جــلال عـلـی رسـیـد حـمـد و ثـنای نـور که آسـان نمیشود وصف خدای عشق، بدینسان نمیشود آن خانهای که« یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ» در اوست شرحش به شعر و نظم و به دیوان نمیشود آنکس که در کـتاب خـدا مدح میشود مـدحـش به غـیـر آیـۀ قـرآن نمیشـود آن تـربـیـت شـده، سـرِ دامـان فـاطـمه جز با زبـان فـاطـمه اذعـان نـمیشود گـنجـیـنـۀ نـهـان مـعـارف شد آشـکـار ورنه عـیان، معـارفِ پنهـان نمیشود سلطان عشق، گفت که این خواهر من است هر دختری که خواهر سلطان نمیشود دلهـای بـی قـرار به سامـان رسیـدهاند تا زینب و حسین ز رضوان رسیدهاند اینـجـا نـگـاه آیـنـه هم، حـرف میزنـد گـفـتارِ عاشقـانه چه کم، حرف میزند وقتی شوند عاشق و معـشوق روبـرو بوسه، بجای نوحه و دَم حرف میزند دیـدار اول است، ولـی مثل آخـر است گویا کسی ز قـامت خـم حرف میزند عـمق نگـاه پـاک پـیـمبـر به زیـنـبـش از شعـلـۀ خـیـام حـرم حـرف میزنـد فرمود: احترام به این طفل واجب است دارد نبی ز غصه و غم حرف میزند آرامش حـسیـن بهـم ریخـت نـاگـهـان چشمان خیسِ فاطمه هم حرف میزند قـنداقـه چونکه دست بدستِ حسین شد زینب عجیب، واله و مست حسین شد کودک، کـنار سیبِ بهشتی نفـس کشید یک بوی سیب آمد و آهی سپس کشید این بـوی سیب تا تـهِ گـودال هم رسید وقتی تنِ برادرش از خار و خس کشید نیـزه شـکـستههای تنـش را کـنـار زد بیرون، تنِ نهان شده را از قفس کشید رگها بریده بود و گـلـویش دریـده بود لب را بر آن گلوی عطش دیده بس کشید پس دست بُرد زیرِ بدن، رو به آسمان شکرِ خدا نمود و ز دیـدار دَس کـشید اوباشِ کـوفه بر سرِ بانـو که ریخـتـند نعره ز ناقـه آمد و بانگ جـرس کشید با ناقههای تـازه نفـس، بی جهـاز رفت از کربلا به کوفه و شام و حجاز رفت امروز تلِّ زیـنـبـیه، قـبـلـه گـاهِ ماست یعنی حریم حضرت زینب پناه ماست آری، حرم چو در خطر افتد، به او قسم اول، حـریـم زیـنـبـیه قـتـلـگـاه مـاست ما راهیان کوی حسیـنـیم و بی درنگ هر بقعهای که در خطر افتاد، راه ماست آل سـعـود، مـثـل زبـالـه سـت زیـر پـا هیئت، زمان حمله به دشمن، سپاه ماست ما تخت و تاج پادشهان زیر و رو کنیم شاه نجـف، هـمیـشۀ تاریخ شـاه ماست مـا اقـتـدا به پـرچـم عـبـاس میکـنـیـم پـیوسته در نـگـاه ولایت نگـاه مـاست روزی که بر سـلالـۀ زهـرا فـدا شویم با قـهـرمـان کـرب و بـلا آشنـا شـویـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
مـاه یـكـتـایى و بیهـمـتا به دنیا آمدی هم ردیف نـور اعـطیـنـا به دنیا آمدی مثل حـیـدر عـالی اعـلـی به دنیا آمدی تو شبـیه حضرت زهـرا به دنیا آمدی روز میلاد تو در تقویم روز باور است روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است آمدی و میرسد بانـگ مـبـارک بادها بـیمـعـلـم میشـوی فـرزانـۀ استـادها ای عـلـمدار حـقـیـقـت بـانـی فـریـادها ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها هرچه دارد کربلا در اختیار زینب است پرچم شاه شهیدان بر مزار زینب است آمدی تا که بـگـویـی قـصۀ پـرواز را تا کجاها بردهای این شور انسان ساز را ای رسول عشق میبینم ز تو اعجاز را زنده کردی نهضت هفتاد و دو سرباز را شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است آمدی تا انـتهای جادۀ عـشق و جـنـون هم ردیفت دُخت زهرا کس نبوده تاکنون گـام هـایت در مسیـر آیـۀ والـسابـقـون خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون آمـدی در دفـتـر دلدادگـان یكـتـا شوی آمدی اسطـورۀ میدان عـاشـورا شوی ای درخت استوار، ای اسوۀ شب زنده دار شد ردیف شرح تو در هر قصیده (اقتدار) با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار (آمدی مستانه تر صف میگشاید ذوالفقار) دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد مادری کردی برایش حضرت بنت اسد حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است لافـتی الاعلی؛ لا عـشق الا زینب است باز هم رو سوی بـانـوی وفـا آوردهام شصت و نه دفعه به لب نام تو را آوردهام واژۀ ایـثـار را بایـد به پـای تو نوشت در مقام صبر هم باید برای تو نوشت شاه را مشتاق و بیتاب دعای تو نوشت بعد او کـربـبلا را کـربـلای تو نوشت جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر از میان محملت نـور خـدا تابیده است دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده هر که دیده جلوههایت را مسلمانت شده هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته کاش قابل بودم و از یاورانت میشدم با نـشان زیـنـبـیـون بینـشانت میشدم با دو جرعه عشق از لب تشنگانت میشدم از شهـیـدان دفـاع از آستـانت میشدم ما هـمان سیل خـروشـانـیم در راه بلا کـلنا اصحابک لبـیک بنت المـرتضی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
قل هو الله احد را کی توان توصیف کرد شرح الله الصمد را کی توان تعریف کرد نازم آن یکساله دختر را که از دامان وحی تا عروجش«یا اَحد»را بر خودش تکلیف کرد عقل را تسخیر دل کرد و عقیله نام یافت جهل را با تیغ تدبیرش عجب توقیف کرد تا دل ما را مشرّف کرد بر اوصاف حق عشق را در سینۀ ما صاحبِ تشریف کرد خواهر ابن الکریم است و چو دلدارِ کریم از کرم در نامۀ اعـمال ما تخـفـیف کرد نهضت قلب صبورش ساخت دین را ماندگار تا کتاب عشق را با صبر خود تألیف کرد مینویسم این غزل را چون خدایش میخرد هرکه حتی یک ورق دربارهاش تصنیف کرد مِهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست دخـتر خـورشید را باید ز آل او شناخت کوثر توحید را وصف خصال او شناخت آن مُسبِّح را که سُبحانش ستایش میکند از همین تسبیح باید شرح حال او شناخت کیست زینب، ماه بانویی که تمثال علی است کعبه را باید به ذات بی مثال او شناخت دخـتر زهـرا کجا و عـقـل بـی ادراک ما از عـقـیله ذرّهای شاید کـمال او شناخت خیـری از دنیا ندیـده زیـنب اما میشود عـالَـمِ ایجـاد را دربست مال او شنـاخت قـلّـۀ صبر و تحـمل را به واقع میتوان در مصائب از شکوه و از جلال او شناخت مادرش دارد مـدال افـتخار از عصمتـش دخترش را نیز باید زین مدال او شناخت آنکه دل را از چهل منزل چهل قرن، آب کرد باید او را از همین کوتَه جمال او شناخت مِهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست (ما رأیت الا جمیلا) چون نمایان میشود با نـگـاه زیـنـبـی عـالـم گـلستان میشود هر کسی که ساخت سبک زندگی را زینبی زن اگر باشد یقـیـناً مرد میـدان میشود شکر نعمت قدر دانی از مقام زینب است نعمت حق بی ولای اوست کفران میشود پـیرو زینب تصرّف در طبیعـت میکند هرکه گردد عبد او آری سلیمان میشود خلقِ زینب بود، حق فرمود: زیّنا السماء روزیِ اهل جهان با اوست یکسان میشود میدهد دلها شهادت بر تو ای دخت علی فطرت ما روز و شب با تو مسلمان میشود چون شود قاری قرآنِ خدا رأس الحسین کار زینب بی گمان تفسیر قرآن میشود تا بگیـرد انتـقـامش را ز دشمن مـنـتـقـم بعد از آن عالم به کام اهل ایمان میشود مهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست چون خـداونـد جهان امـر امامت میکند زینب کبری در این عالم قـیامت میکند از دل گـودال تـا ویـرانـه بـیـن دو امـام دخـتـر زهـرای اطهر هم امـامت میکند دختر پیغمبر است و همچنان پیغمبرست با هزاران معجزه کشفِ کرامت میکند زینب آن بانو که با دستان بسته سر بلند چون علی تا حشر بر عالم زعامت میکند منـشاء دستـور « قالو ربـنا الله» است او با همین یک آیه عمری استقامت میکند در شب هـفـتـاد و دو داغ شهـیـد کـربـلا با نـمـاز نـافـلـه اِسـتـاده قـامـت مـیکـنـد بین مقـتـل، کنج زندان، گـوشۀ ویرانـسرا در ره دیـنِ خـدا قـصـد اقـامت مـیکـنـد آنچنان سر سخت میجنگد کلامش با یزید کز خطابش دشمن اظهار ندامت میکند مهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
وقت نزول رحمت حق از سحاب شد یعنی که جام دیدۀ ما پُر شـراب شد مستی ما به رتبۀ اعلی رسیده است آن گونه که دل هـمـۀ ما خـراب شد زهرا ترین ستارۀ زهرا طلـوع کرد نـوری دمـیـد و قـبـلـگـه آفـتـاب شد بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت در ذرّه ذرّههـای دلـم انــقــلاب شـد امشب خدا برای عـلی حـیدر آفـرید زیباترین دعـای عـلی مستجاب شد یک نیمهاش حسن شد و یک نیمهاش حسین از شدّت بزرگیاش عالی جناب شد از بس که شأن و منزلتش پُر بها بُوَد وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد آمد ندا که نام دل آراش زینب است این گونه شد که زینت بابا خطاب شد قـائـم مـقـام فـاطـمـه آمد ادب کـنـید از او سعادت دو جهان را طلب کنید ما از ازل گـدای پریـشان زیـنـبـیـم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعـنی که عاشقـانه مسلـمان زینـبـیم ما را خرید و نوکـر اربابـمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خـراب بادۀ جوشان زینـبیم با یک نگاه حیدریش جذبـمان نمود ما قوم در به در، همه سلمان زینبیم حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینـبیم مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینـبـیم او یک تنه مقـابـل دشمن قـیـام کرد دلــدادههـای رزم نـمـایـان زیـنـبـیـم مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است او آمده زمین و زمان را تکـان دهد مثل مسیح بر تن هر مُرده جان دهد او آمـده کـه بـا کـرم کــردگـاریـش با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد او آمـده که آیـهای از هـل اتـی شود بر دست های خالی ما آب و نان دهد او آمده که با نخـی از تار چـادرش بر دوستدار فـاطمه برگ امان دهد او آمده که با نـفـس مصـطـفـائـیـش قـد قــامـت نــمـاز ولا را اذان دهـد او آمده پـیمبـر خـورشیـد طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد او آمده که حـق خـودش را ادا کـند یعنی به راه عشق، دو تا نوجوان دهد او آمده برای حسین خـواهـری کند او آمده که خواهـریش را نشان دهد خواهر برادری که عزیز دل هم اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست حتی تو از عصارۀ جانت گذشتهای در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست آئـیـنـۀ شکـسـتـۀ صحـرای کـربـلا! مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست بر شانۀ صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبههای فصیح تو گفتهاند: اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست در دفـتر ثـنای تو ای یاس مـریـمی این بس بُـوَد که عـالـمـۀ بی معـلمی هر دختری که دختر زهرا نمیشود هر بانویی که زینب کبری نمیشود دار و ندار حضرت حـیدر، مجلّـله! جز تو کسی که "زینت بابا" نمیشود وصف و مـدایح هـمـۀ خـانـدانـتـان در فهم و عقل ما به خدا جا نمیشود پروندۀ زمین و زمان، زیر دست توست بی اذن تو که نامهای امضا نمیشود صبر و ادب به پای تو قد خم نمودهاند این واژهها بـدون تو معـنا نمیشود دریا اگر مرکّب و گل ها قـلـم شوند یک شمّه از فضائلت انشا نمیشود عـیـسی به نام نامی تو میدهد شفـا بیخود مـقـام او که مسیحـا نمیشود شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست بیمهـر تو که بانـوی دنـیا نمیشود صدّیقه و زکـیّه و تـنـدیـس عـفّـتـی تو گـوهـر مـقـدّسـۀ بحـر عـصمـتی آئــیــنـۀ تــمــام کــمــالات مــادری یــادآور جـلال و کـمـال پـیـمـبـری مستجمع جـمیـع صفات عـلـی تویی یعنی تویی علی و علی تو، چه باوری؟ حیدر اگر به شهر علوم نبی در است بانو! تو هم به شهر وصال حسین، دری وقتی به روی دست نبی گریه میکنی چـشم انـتظـار دیـدن روی بـرادری در پای درس مادر خود پا گرفتهای بیخـود نشد که عـالـمـۀ آل حـیـدری عـلـم لـدنّـی تو گـواه کـمـال تـوست الحق که از سلالۀ زهـرای اطهری با نطـق حـیـدری و بیـانات فـاطمی ویـرانگـر قـبـیلـۀ شوم و ستمگـری با هر کلام خود به عدو تیغ میکشی در رزم خود شبـیه برادر، دلاوری با قـدرتت به قـلـۀ دل ها عـلـم زدی فـتح الـفـتوح آل عـلی را رقـم زدی ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجـیب ها با هر خطابۀ تو عـلی زنده میشود مبهوت ذوالفـقـار کلامت خطیب ها وقتی که با حسین خودت حرف میزنی پیچیده میشود همه جا عطر سیب ها ای یادگـار فـاطـمه، عـلـیـا مـخـدّره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نـیـاز نیـست وجـود طبیب ها با نام تو تمامی حاجـات ما رواست ای بـهـتـرین تـجـلّـی امّـن یجـیب ها طعم خوشی و طعم بلا را چشیدهای ای مَـحـرم تـمـام فـراز و نـشیب ها تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها در ظهر واقعه چقَدَر غصه خوردهای ای خواهر خمیدۀ شیب الخضیب ها بانـو! تو را برای حسیـن آفـریدهاند گـریه کن عـزای حـسین آفـریـدهاند ای یادگار فـاطمه، غـم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکردهای حـتّی مـیان مـوج بـلا، یـاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بودهای پیغمبر حسین چـشـم امـیـد او به نـمـاز شبـت بُوَد روح دعـا و کـعـبـۀ نـیلـوفـر حسین دیدی که نیزهها همگی حلقه بستهاند دور ضریـح بیکـفـن پـیکـر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسههای تو بر حـنجـر حسین شکر خدا نمودهای وقتی که دیدهای زخمی شده تمامی بال و پـر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قـافله جـانـم فـدای تو همۀ لـشکـر حـسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است زینـب اگر نبـود که زمـزم نداشتـیم از ابـر دیـده بـارش نـم نـم نـداشتـیم زینب اگر نبـود دگـر کعـبـهای نبود بـاور کـنـید روح دعـا هـم نداشتـیـم زینب اگر نبود، مـیـان کـتـاب حـق جایی برای سـورۀ مـریـم نـداشتـیـم زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی ز دین حضرت خـاتـم نداشتیم زینب اگر نبـود دگـر حـیـدری نبود شـیـر نـبـرد خـطّ مـقـدّم نــداشـتـیـم زینب اگر نبود علی، فاطمه نداشت آیــیــنـۀ نــبـی مـکــرّم نــداشـتــیــم زینب اگر نـبـود کـرم زادهای نـبود مثل حـسن کـریم دو عـالـم نداشتـیم زینـب اگر نـبـود به دنـبـالـۀ حـسین جـایـی برای واژۀ "جـانـم" نـداشتیم زینب اگـر نـبـود تـلاطـم نـداشـتـیـم قطعـاً برای شور و نـوا دم نداشتـیم این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینـب اگر نبـود "محـرّم" نـداشتـیم شکر خـدا که از مِی عشقش لبـالـبم شکـر خـدا که نوکـر دربـار زیـنـبم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
با درد آمـدیـم و بـه دنـبـال مـرهـمـیـم کـیـسه به دوش کـوچۀ این نسل آدمیم مـا را نـوشـتـه انـد گـدایـان اهـل بـیـت پس بیدلـیل نیست که سلطان عـالمیـم از لطف مادری است به ما راه دادهاند صد شکر دور سفرۀ مهـری فراهـمیم شـیـریـنـی محـبت شان را چـشـیـدهایم با اذن فـاطمه همه سلـمان و محـرمیم اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما عمری نفس نفس زده محـتاج آن دمیم بیت علی است، چشمۀ تسبـیح داوری با ایـن سـرا بـهـشـت نـدارد بـرابـری بـا جـلـوۀ مـحــوّل الاحــوال دیـگـری امروز داشت بیت عـلی حـال دیگری حال فرشته های خـداونـد دیـدنی است مـسـتـانـه میزنـنـد پـر و بـال دیگری زهرا؟ علی؟ نبی؟ نه ... خدا نام او نهاد زینـب گرفـت نام، به اجـلال دیگـری حتی به دیدن حسن اشکش ادامه داشت انـگـار چـشم اوست به دنـبال دیگری تا گـودی گـلـوی حـسین را نگـاه کرد پر زد دلـش به منظـر گـودال دیگری آیـات عـاشـقی است که الهـام میشود بـا دیـدن حــسـیـن چـه آرام مـیشــود معـشوق و عاشقـند کنون روبروی هم هر دو شدند مست شراب از سبوی هم گنجینه های عرش سرازیر شد به خاک تا وا شدند چـشم دو دلـبر به روی هم از دو بدن عروج به یک روح میکنند وقـتی که میکشند نـفـس از گـلوی هم لبـخـند می زنـنـد ولی گـریـه میکـنـند از حـال مـیرونـد دمـادم ز بـوی هـم بـاشنـد زیـر سـایـۀ هـم تا که زنـدهانـد دارند هـر دو در سرشـان آرزوی هم باید که ما ز کوثر و زمزم وضو کنیم از زینب و حسین سپس گـفـتگو کـنیم طوفان ظهور زلف پریشان زینب است دریا نماد قـلـب خـروشان زینب است تاریخ و صفحه های طلاکوب آن هنوز برجسته از درخشش دوران زینب است امروز اگر قـیـام حـسیـنی نتـیـجـه داد مدیون خطبه های درخشان زینب است با صبـر او سـپـاه مـخالـف اسـیـر شد ایـوب نیز واله و حـیـران زینب است نامش به دست مـالک دوزخ نـمیرسد آن کس که جزء خیل محبّان زینب است ما دوستـدار زیـنـب کـبـرای حـیـدریم ما خاک پای دخـتر زهـرای حـیـدریم بالش شکست و او پَر خود را نگاه داشت بالاتر از همه سر خود را نگاه داشت او هـرچه غـم کـشیـد نیـفـتاد بر زمین تا نهضت بـرادر خود را نگـاه داشت چادر به سر، نقاب به رخ، تا زمان مرگ ارثـیـه های مـادر خود را نگـاه داشت نا محـرمی نـگـاه به سویـش نمیکـنـد هر بانویی که سنگر خود را نگاه داشت زینب همان کسی است که مانند فاطمه آتش گرفت و معجر خود را نگاه داشت بر دست غیر رشتۀ معجر نداده است تا سوختن به پای حجاب ایستاده است ذکر علی الدوام تو غیر از حسین نیست سر رشتۀ کلام تو غیر از حسین نیست پیوند خوردهاند به هم " زینب و حسین " پس هم ردیف نام تو غیر از حسین نیست حتی بهشت هم به همین نور روشن است خورشید روی بام تو غیر از حسین نیست بـا نـام دلـبـرت سـخـن آغـاز میکـنی هر صبح السلام تو غیر از حسین نیست از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در خطبه ها پیام تو غیر از حسین نیست دین جان گرفته است به ایمان تو فقط تکـمیـل شد به قـلـب پریشان تو فـقـط عصمـت تـنـیـده است به تار نقـاب تو عـفّـت بهـا گـرفت، ز پـود حـجـاب تو برداشتی، گذاشت زمین هرچه فاطمه مانـنـد مـادرت شده رنـگ و لعـاب تو حفظ قـیام کرب و بلا با تو بود و بس اسـلام بـیـمـه شد به تـو و انـقـلاب تو حتی خیال هم سخنی با تو کس نداشت بــا بــودن بـــرادر عــالـیـجــنـاب تـو تا مسجد النبی به زیـارت تو رفـتی و عـبـاس بـود تـا که بـگـیـرد رکـاب تو یک روز هم رسید که تو باورت نبود بـالا سـر تـو سـایـۀ آب آورت نــبــود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
از عرش برین قدم چو بگذاشت زمین گردید زمین ز مَقدمش عرش برین وقتی که در آغوش حسین جای گرفت شد ماه رُخش به نور خورشید قرین ************** ای آیـــنــۀ جــمــال داور، زیــنــب وی کـوثـر کـوثـر پـیـمـبـر، زیـنب با تـیـغ زبـان خود نـمودی اعـجـاز ای وارث ذوالـفـقـار حـیـدر، زینب ************** زینـب! دلـم از مهـر تو تابـنـده شده حور و مَلَک و پری تو را بنده شده با خـوانـدن خـطبـه مـردمان کـوفـه گـفـتـند: عـلـی دو مرتبه زنـده شده ************** زینب که محبّتش به دلهای همه است از شوق ولادتش به لب زمزمه است تـا دیـد جـمـال او پـیـمــبـر گـفــتـا: یالَـلـعَجَب! انگـار خودِ فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست مـه مبـارک مـیـلاد زیـنـب کـبـراست دهید مژده به ختم رُسُل که این مولود ولادت دگـر پــارۀ تـنـت زهـــراسـت خـدا به کـوثر خود داد کـوثـری دیگر که خیر، قطره و، خیر کثیر او دریاست سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم که او به فـاطـمـه آیـیـنۀ تـمام نـماست محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن جمال انـورشان در جـمال او پـیداست هـنوز شیـر نـنوشیـده چـشـم نگـشـوده به سینهاش طپش قـلب سیـدالشهداست مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی خدا گواست که اوصاف او کلام خداست مقـام یـذهـب عـنکـم گرفت این دخـتر یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست نـماز شب به نمـاز شبـش نماید فـخـر دعا به هر نـفـس او نـیازمند دعـاست خجسته چهرۀ او مصحفی به چشم حسین چه مصحفی که پر از آیههای کرب و بلاست چه دختری که وجودش همیشه زین اَب است چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست زبـان حـیـدریـش کـار ذوالـفـقـار کـند خطابههای بلندش به شام و کوفه گواست به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد علی خصال و، حسین آیت و حسن سیماست چنان که یک دم او بیحسین ممکن نیست یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست جـمـیـل دیـدن سـیـل بــلا بـه دیــدۀ او گواه فـوق جلالـش ز مـریم عـذراست سـرور سیـنۀ مریم وجود عـیـسی بود مدال سیـنۀ او داغ هـیجـده عـیـساست نظام دین بود از گـیـسوی پـریـشانـش هزار نکـتۀ باریک تر ز مو اینجاست ز شعلۀ نفس زینب است تا صف حشر حرارتی که ز خون حسین در دل هاست قسم به دین خدا میخورم که دین خدا به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست خطابهاش همه آیات وحی و تفسیرش نـیـازمـنـد هـزاران قـصیـدۀ غـراسـت سـر بـریـدۀ فـرزنـد فـاطـمـه میگـفت که خون پاک مرا خطبۀ تو آب بقاست امـیـن وحـی بیا و به اهل کـوفـه بگـو که این صدای خداوندگار بیهـمتاست شبی نشد که نماز شبش رود از دست که لحظه لحظۀ شب هاش لیلة الاحیاست الا قـیـام تـو قـد قـامت قــیـام حـسـیـن تویی که قامت دین با قیامتت شد راست تویی که خطبۀ شامت یزید را لـرزاند تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست تویی که هر نفست یک خطابۀ پُر شور تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست جمال روح فـزایت بهشت روح عـلی نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست هنوز حنجرهات را طنین صوت علی است اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست حسین بر سر نی گوش، پای خطبۀ تو سـر بـریـدۀ او مـجـلـس تو را آراست حسین کعـبـه و حـج تو دور او گـشتن صفا و مروۀ تو قتلگاه و طشت طلاست من و ثـنـای شـمـا خـانـواده یا زیـنـب هزار شکر که طبعم هماره وقف شماست کدام رتبه از این به که سال ها "میثم" فقط برای شما خاندان مدیحه سراست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
باز به بـیت مصطـفی بـتـول دیگـر آمده رسول را سـول را، دوبـاره کـوثـر آمده بتـول را بـتـول را، یـگـانـه دخـتـر آمده حسین را حسین را، خجسته خواهر آمده رضا و حلم و صبر را، بزرگ مادر آمده شـهـیـد را شـهـیـد را، پــیــام آور آمــده ائمّه را ائـمّه را، چـراغ انجـم است این دخـتـر اوّل عـلـی، بـتـول دوّم اسـت این کـوثـر کـوثـر نــبـی، آیـۀ رحـمـت آمـده دخـتـر دخـتـر نـبـی، مـادر خـلـقـت آمده زهرۀ زهـرۀ عـلی، اخـتـر عصمت آمده شـمـسۀ شـمـسۀ حـیـا، یا مه عـفـت آمده حـبـیـبـة الله است و از مـام محـبـت آمده ولـیـة الله است و در بـیـت ولایـت آمـده آیـنـۀ محـمّـدی (ص) طلعـت دلـربـای او در او خلاصه میشود حسین و کربلای او علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش بـوی بهشت یافـته، ار دم روح پـرورش فاطمه بوسه میزند، به عارض منوّرش بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش سلام ما درود ما، به زینـب و بـرادرش بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او قدر به حکم او ولی، رضا به هر قضاست او پس از بتول بانوی، خانۀ مرتضی است او بلکه به جای مادرِ امام مجـتبی است او مونس و یار و یـاورِ شهید کربلاست او خطابه خـوان کـبریا، زبان انبیا است او به عصمت خدا قسم، که عصمت خداست او یاد کـند ز فـاطمه کـمال و پـارسـائیاش رجـال دهــر شـاهـد سـیّـدة الـنّـسائیاش فهـیـمهای که کس بر او نـیافـته مـفـهّـمه عـلـیـمـهای که از ازل، نـداشته معـلّـمـه جلوه گر از وجود او، هر آنچه داشت فاطمه بـوسه به پـای او زنـد، مـدیـنـۀ مـکـرّمه دعـای اهل آسمان، خـطـابههـای او همه کـلام او ز محکـمی، چو آیههای محکـمه چه در سفر چه در حضر، چه در میان قافله قضا نـشد ز حضرتـش، شبی نماز نافـله ای شـرف بلـند خـون، هماره از پـیام تو وی که گرفـته آبـرو، شهادت از قـیام تو سکّـۀ صبر را خـدا، نقـش زده به نام تو مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو زنـده کـنار قـتـلگـه، به صبر تو امام تو نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو تـو در قـیـام کـربـلا، قـیـامت آفـریـدهای تو از دم پـیـغـمبـری، امامت آفـریـدهای تو در سخن پیـمبرِ کـلام وحـی بر لـبـی تو با پیام کُـشتگان، حـیات بخش مکـتبی تو در خرابهها هم، چو قرص ماه در شبی تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی تو زیب دامن نـبـی، تو زین اُمّـی و اَبی تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زیـنـبی نه سارهای نه هاجری، نه آسیه نه مریمی چو مـادرت سـیّـدةُ الـنّـساء کـلِّ عـالـمی توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد توئی که در خطابهات، تمام وحی دیده شد توئی که با رسالتت، پیام حق شنـیده شد توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد توئی که با عدالتت، نخـل ستم بریده شد اگر چه سرو قامتت، ز بار غم خمیده شد به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو پیـمبر است جدّ تو، بتـول دیگرش توئی بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی علیست غرق وجد و شور، از اینکه دخترش توئی حسن به تو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی شهید اگر شهـیـد شد، پـیـام آورش توئی به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه که از تـوأنـد مـفـتـخـر، ائـمّۀ هُـدی همه تو در میان سلـسله، گره گـشای عـالـمی تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی تو با کـلام جان فـزا، دم مـسیح را دمی تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی ستاره فـرش منزلت، ماه چراغ محـفلت که آفتاب فـاطمه، گـشته به دور محملت سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو ندیده بعد فـاطمه، جـهـان زنی نظـیر تو به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو حسین چـشم دوخته، به طلعت منـیـر تو صدای زندۀ عـلی، به صوت دلپـذیر تو اسیـر شـام بودی و، یـزیـد شد اسیـر تو پرچم فتح کـربلا، از تو در احتـزاز شد به همّت بـلـنـد تو، حـسین سـرفـراز شد منم منم که از ازل، گـدای کـوی زیـنـبم هماره دست التجـا، بَـوَد به سوی زینـبم خــدای داده آبــرو، بـه آبــروی زیـنـبـم مرثـیه خوان کـربلا، قصیده گوی زینبم بُـرده هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم به جان مـادرش قـسم، اگر کـند نظارهام سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشارهام
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
وقتی که تو را عرش معظم آورد یک فاطمه زهـرای مجسّم آورد قـنداق تو را که آسمان میبوسید جبـریل به گـریههای نم نم آورد تو آمدی و هـمه به هم میگـفـتند از صبر دل تو صبر هم کم آورد وقتی که تو آمدی حسینت میگفت بـا آمــدنــت خــدا مــحّــرم آورد وقتی که تو آمدی حسیـنت پا شد در پیش تو هفـتاد دو پرچم آورد آنـگـاه سپـرد دسـت بـالا دستـت هفـتاد و دو پرچم خـدا را دستت خورشید گرفته نور خود را از تو دریا هیجان و شور خود را از تو حتی گـل جـانـمـاز هم میگـیـرد شاداب ترین حضور خود را از تو لبخند به چهره داری و غم به دلت دارد غم ما سرور خود را از تو مـردان خـدا گـرفـتـهانـد ای بانو برگ گذر و عبور خود را از تو ایــوب تـرین مـرد بـلا هـم دارد ایـمـان دل صبور خود را از تو ای عـمـۀ دلـشـکـسـتـۀ عـاشـورا مهدی طلبد ظهور خود را از تو ای قـبله نمای حاجـت یـوسف ها حاجت بده ای عمه حاجات خـدا بـانـوی سـتـارههـا و زیـبـایـی ها بانـوی سحـر خـیـز تمـاشـایی ها در عرش همه از تو سخن میگویند ای بـانـوی بـا کـمـال بـالایـی هـا از خانمی توست که هی میریزد دور و بر تو این هـمه آقـایـی ها جز تو چه کسی به کربلا میسازد از این هـمه اتـفـاق، زیـبـایـی ها یک عده تو را فاطمهات میخوانند یک عده تو را حیدر زهرایی ها یک عده گل مریمشان تو هستی ای مـریـم قـدیـسـۀ عـیـسـایی هـا ای دسته گـل مریم زیـبـای علی مجنون پُـر از فاطمه! لیلای علی افلاک حـریم تو، جهان اقـلـیمت یک عرش پُر از فرشته در تعظیمت با شاخۀ گـل هـزار پـیـغـمـبر هم ایستاده در این مجالس تکـریمت شرمنده از اینکه دستهایم خالی است امـا هــمـۀ زنـدگــیـم تـقــدیــمـت هر قدر ورق میزنم اوقات تو را جز نام حسین نیست در تقویمت با یک سر بر نیزه چه کردهای که از کـوفه الی شام شده تـسـلـیمت تو از سر چشمه آب خوردی بانو تو بر سـر نیـزه دل سپـردی بانو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
در زمین و آسمان ها خیمۀ شادی به پاست مـٱذنه تا مـٱذنه لبـریـز عـطـر ربّـنـاست ذکـر تـعـجـیـل قـنـوت اسـتـجـابـت آمـده سائلان مژده که حاجات همه امشب رواست زینت گـلخـانۀ مـولا شکـوفا گـشته و... بیت حـیدر با شمـیم بنت زهـرا آشناست کهنه زخمی که میان سینهها مانده هنوز با صدور نسخـۀ تکـمـیلی زینب دواست معجزه در بین چشمانـش تلاطـم میکند خاک با فیض نگاه دختر زهرا طلاست نام زیـنب پنج نقـطه نـور ساطع میکـند یعنی ابن بانو خودش تلفیقی از آل عباست در شب میلادِ غرق رحمتِ اخت الحسین بانی عیدی ما قطعاً خود خـون خـداست بانویی که سفرۀ الطاف خود را پهن کرد خانۀ دل را برای عشق پاکش رهن کرد با وجود او غم و غصه به آخر میرسد لطف مادر بیشتر از سوی دختر میرسد ما هـمه از سـائـلان فـیض عـام زیـنـبـیم رزق ما از سفـرۀ بـانـو مکـرر میرسد دم به دم مشمول لطف دختر زهرا شود سائلی که خاضعانه پشت این در میرسد زودتر با دست پُر از پیش زینب میرود محضر او هر کسی با دیدهای تر میرسد هیبت والایِ رفتارش به زهرا رفته است واژه واژه از کلامش عطر مادر میرسد ذوالفقارِ خطبههایش باز قلع و قمع کرد تا به میدان میرسد انگار حیدر میرسد مطمئـنـم در شـلوغـی های روز واقـعـه چـادر بـانـو به داد اهل محـشر میرسـد مایـۀ آرامـش جـان و دل بیتـاب ماست آسمان ها خاک پای خواهر ارباب ماست از ازل دستان این سائل دخیل زینب است تا ابد محتاج لطف بیبـدیـل زینب است هر کسی که شد حـسینی مطمئـنـاً شاکرِ نـغـمـۀ اِنّـا هَـدیـنـاهُ السبـیـلِ زینب است اولیـن گـلـبـانـوی دامـان زهـرا و عـلـی دومین زهرای این قوم و قبیله زینب است هر کسی با نام زیـبای کسی مٱنـوس شد بر لبـان ما فـقط ذکر اصیل زیـنب است کوثر کوثر؛ کـویر عشق را سیراب کرد ساغر ما جرعهای از سلسبیل زینب است در میـان روضههـای جـانگـداز کـربـلا گـریههـایم نـذر آقای قـتـیـل زینب است هر شب جمعه به یاد روضههای خواهری گـریه میبـارم به یاد لحـظههای آخـری
: امتیاز
|